تعریف آقای دکترت
امروز صبح با مامان بزرگ گوهر رفتیم دکتر ،چون بابایی کلاس داشت و نمیتونست بیاد،خلاصه وقتی آقای دکترت شروع به معاینه با سونو کرد زودی با تعجب گفت واای چه موهاااااییییی داره،چه پشت مویی داره،منم کلی خندیدم و ذوق کردم واسه پسر کاکل زری خودم،بعدم کلی ازت تعریف کرد که همه چیزت خوبه،و حسابی شیطونی میکردی،قربون تکون خوردنات بشم من،دلم میخواد صحیح و سالم به دنیا بیای و یه بووس محکم رو دستات بذارم.راستی مامانم و خاله فاطی کلی بهم تاکید کردن که حتما وسایل اطاقت و چک کنم تا چیزی جا نمونده باشه،فقط صندلی غذا مونده که اونم میخریم امروز غروب با بابایی.خودمم یه کم اطاقت و جینگیل کردم برات.آخه قراره خدا یه فرشته مهربون برامون بفرسته از آسمون.خدایا شکرت.امروزم تولد آدرینا کوچولو بود،زنگ زدمو بهش تبریک گفتم،آدرینا هم که شکمشو نشون میده و میگه نی نی،دیگه یادش مونده که تو شکم من نی نی بوده.الهی،بچه های فامیل همه دوستت خواهند داشت عزیزم،