زانکوزانکو، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

میوه عشقمون

سیزده هفتگیه نی نی نازم

عشق من و نوید سلام،من و بابایی جونت رفتیم پیش دکتر معینی واسه اینکه ده روز بعد از آزمایش سی وی اس باید یه سونو انجام بدم،وای اونجا یه نی نی کوچولو بود با کلی مامانی منتظر،وقتی خواست سونو انجام بده واسم بابایی رو هم صدا کردم اومد تو،باهم دیگه دیدیمت کلی ذوق کردیم،حالا شدی ۷سانت و ۲میلیمتر،قربون قدت برم من،بوووووووس،دعا میکنم خدا تورو صحیح و سالم بهمون هدیه بده
19 فروردين 1393

آزمایش سی وی اس

نی نی نازم ببخشید که یه کم اذیت شدی با این آزمایش آخه باید این آزمایش رو حتما انجام میدادم تا مطمعن بشیم تو کاملا سالمی،من قبل از آزمایش خیلی میترسیدم چون میدونستم که یه آمپول میزنن تو شکم تا نمونه برداری انجام بدن.نهم عید آزمایش داشتم واسه همین عید هیچ جا نتونستیم بریم،البته اولین روز عید رفتیم شمال واسه مراسم ختم عمه مهربونم که خیلی شوکه شدیم همه،خلاصه تا چند روز اونجا بودیم بعدم اومدیم تهران،من تمام اون روزا استرس آزمایش و داشتم،روز آزمایش صبح با بابایی رفتیم آزمایشگاه دکتر زینعلی تا معرفی نامه بگیریم،خانومی که اونجا مسولش بود کلی بهم اطمینان داد که اصلا درد نداره منم خیالم راحت شد چون شانسی دکتر خوبی بهم افتاده بود،دکتر اخلاقپور یکی از ب...
19 فروردين 1393

13میلیمتری

امروز من و بابانوید رفتیم پیش دکتر معینی،با سونو قلبتو بهمون نشون داد کلی ذوق کردیم اندازتو هم گفت ۱۳میلیمتره دیگه کلی قربون صدقه نی نی ۱۳میلیمتری خودمون میرفتیم،غروب هم با شیوا رفتیم کنسرت شهرام شکوهی،کلی کیف داد و خوش گذشت،الان هم من و بابا نوید خیلی خوشحالیم که بچمون رشدش خوبه،خدا رو شکر.
5 اسفند 1392

روزای مامانی

سلام عشقم الان ۶ هفته رو تموم کردیم با کمک خدا،اینروزا بابایی همیشه پیشمه،شانس آوردم و نرفت سرکار،حالت تهوع و یه کم بیحالی هم شروع شده اصلا دیگه این مامانیه شیکمو اشتها نداره،بابابزرگ مهربونت هم کلی کتاب خریده واسه دوران بارداری و تربیت کودکان،ببین چقدر دوستت دارن همه پس ازت خواهش میکنم پیشمون بمون،اولین هفته عید امسال خیلی روزای مهمی هستن واسمون،آخه آزمایش سی وی اس اون موقع است،خدایا کمکمون کن.
2 اسفند 1392

اولین آزمایش

نی نی قشنگم بالاخره به بابا نوید گفتم که تو میخوای بیای اون هم خیلی خیلی خوشحال شد،بعد از دو روز به مامانا هم گفتم،خوشحال شدن،امروز هم با بابانوید رفتیم آزمایشگاه،آزمایش خون و ادرار دادم،هنوز نمیدونم چند روزته،جوابش دو سه روز دیگه میاد،امیدوارم آزمایش مهمتری که تو هفته هشتم دارم بهم بگه  که تو سالمی،اون بهترین خبری میتونه باشه که میشنوم،حالا دیگه ما سه نفریم،من،بابا نوید و تو نی نی نازم  
14 بهمن 1392

خبر خوب

خدایا شکرت،نی نی نازم همین الان با آزمایش مطمعن شدم خدا تورو به من داده،بابایی هم تا دو ساعت دیگه از اهواز میرسه،نمیدونم چطوری این خبر خوش و بهش بدم،مامانم تا فردا اینجاست،ولی فعلا میخوام به کسی نگم تا از سلامتی فرشته ام مطمعن بشم،خیلی لحظه قشنگیه،خدایا شکرت
12 بهمن 1392

مامانی منتظر

نی نی قشنگم،فرشته مهربونم،خیلی چشم براهتم،دارم این روزا دعا میکنم پری نشم،امیدوارم مثل همیشه خدای مهربون صدامو بشنوه،دیگه واقعا دلم میخواد نی نی خودمو داشته باشم،بابایی مهربونت از روزی که رفته سرکار من تنها نبودم،چندروز خاله مهدیه اومد پیشم کلی رفتیم گشتیم و خرید کردیم،الانم مامان شهین پیشمه،بابایی هم شنبه میاد پیشم،امیدوارم این ماه بتونم بابانویدو خوشحال کنم،خدای مهربون کمکم کن
9 بهمن 1392

نذر بابایی واسه نی نی

نی نی قشنگم من و بابا نویدت از وقتی ازدواج کردیم هر وقت حرف بچه میشد از خدا میخواستیم یه فرشته سالم بهمون هدیه بده.الان نزدیکه دو هفته است که بابایی سرکاره منم حسابی دلم گرفته داشتم تو اینترنت تو سایتای مربوط به سیسمونی میگشتمو آهنگ لالایی گوش میدادم بابایی هم اس ام اس میداد بهم.حرف این بود که ایشالا بچمون سالم باشه.بابا نوید مهربونت هم گفت من نذر کردم اکه بچمون سالم باشه یه گوسفند قربانی کنیم و بدیم به فقیرا منم گفتم خوبه هر سال روز تولدت اینکارو انجام میدیم امیدوارم خدا صدای دردودلای منو بابایی تو بشنوه و دلمون و با سالم بودن تو فرشته کوچولو خوش کنه.
15 دی 1392

تصمیم آسمانی

سلام.من و نویدجونم تصمیم گرفتیم تا یه فرشته کوچولوی خوشگل به زندگیمون وارد کنیم آخه احساس میکنیم اونقدر خوشبخت هستیم که یه نفر دیگه رو هم به جمع گرم و دو نفره خودمون اضافه کنیم.البته الان کار نویدم از خونمون دوره و قراره که دیگه تا وقتی خدا بهمون لطف کنه و یه نی نی ناز بده کارش بیاد تهران تا همیشه پیش من و نی نی مون باشه.امیدوارم هم نویدجون هم نی نی مون از این یادداشتای روزای قشنگم خوششون بیاد.
11 دی 1392